روستای مچ
این گفتگو توسط آقای کیقبادی با سایت سلام سربدار صورت گرفته است. چیزی که در ظاهر خیلی حرفش را می زنیم که عاشق باید فداکار باشد، صبور باشد و .... ما جوان ها حرفش را می زنیم در فیلم های سینمایی عاشقانه می بینیم ولی نورجهان هیچ کدام از این ها را بلد نبود. اگر بهش می گفتی عشق را تعریف کن نمی دانست. ولی این ها را انجام داده بود و عاشقانه زندگی کرده بود. حاضر نبود یک لحظه از زندگی اش را با چیزی عوض کند. اشاره: داستان نورجهان از یک اردوی جهادی شروع شد. اردوی جهادی که دانشجویان دانشگاه پیام نور سبزوار به روستای مچ رفته بودند. دانستان نورجهان در رسانه های سبزوار مطرح شد تا اینکه گزارشی از فداکاری های نورجهان در رادیو ایران پخش شود. مسئولان پای کار آمدند تا داستان نورجهان ادامه پیدا کند. شهردار و شورای شهر سبزوار هزینه ی بازسازی خانه نورجهان را متقبل شدند. داستان نورجهان ادامه پیدا کرد. حسن کیقبادی نویسنده و فیلم ساز سبزواری مستندی از زندگی نورجهان ساخت تا دانستان نورجهان فراموش نشود. همه وظیفه دارندتا کاری انجام دهند تا داستان نورجهان ادامه پیدا کند تا روزی که نورجهان بشود الگوی زن و دختر ایرانی. نورجهان یک انسان نیست، یک سبک زندگی است. پس باید داستانش ادامه پیدا کند. با حسن کیقبادی نشستیم تا از مستند نورجهان بگوید. برو به ادامه ی مطلب.......

ادامه مطلب ...


یک شنبه 6 اسفند 1392برچسب:جملات,خدا,, :: 9:6 ::  نويسنده : حمیدرضا
میخواهم از کسی بنویسم که حسابی دلم هوایش را کرده، از کسی که زندگی بدون او یعنی تباهی و پوچی... از خدایی که فراموشیش کار هر روزمان شده، خدایی که با تمام نشانه های زیبای وجودیش خیلی غریبانه در دل ها نشسته است. آنقدر غریب که انسان ها خود را قادر به انجام هر کاری میدانند بی آنکه ذره ای به این فکر کنند، دست و عقل و تمام اعضای بدن را خدا در اختیارمان قرار داده است. آری خدای من، خدای مهربان من، به خودت قسم من نیز گاهی سخت دلم می گیرد از اینکه چگونه به این دنیایی که تو آفریدی بد وابسته می شویم و دیگر هیچ چیزی جز خودمان ارزشی پیدا نمی کند! آنقدر وابسته زیبایی هایش می شویم که تک زیبای عالم را به باد فراموشی می سپاریم. خدایا خودت میدانی در سخت ترین لحظه هایم نیز از یادت غافل نبودم، حتی در لحظه های از دست دادن عزیزانم، چرا که میدانم مقصد تو هستی و همه چیز بسوی تو باز آید... خدایا باز تو میدانی برای هیچ چیزی طمع نکردم و از داشته هایم گذشتم که همگان نیز بهره ببرند تا شادی ها را با هم شریک شویم... اما ! بسیار تاسف خوردم از غرورهای بی جا، از درویی ها و دروغ ها و از دست کسانی که زندگی دیگران را به ازای خوشنودی خود سیاه و تباه می کنند تا به داشته های خود بیفزایند و افتخار کنند، بی آنکه بدانند همه مسافریم و هیچ چیزی جز خوبی ماندگار نیست... خدایا نگذار شیطان درونمان یاد تو را از ما بگیرد که هیچ چیز تو نمی شود و خدایا از من نگیر شانه های پر محبتت را در این روزهایی که بغضم هوای شکستن دارد و چشمانم میل باریدن...

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان روستای مچ و آدرس mechcity.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 18
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 20
بازدید ماه : 20
بازدید کل : 12463
تعداد مطالب : 21
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1




"> :